تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

 

 

 داشتم از دانشگاه میومدم خونه. از پله برقی که رو پل اومدم از اون بالا چشمم افتاد به پیرمردی که کمی پایینتر از پل می خواست از اتوبان رد بشه. از فرط پیری خیلی به سختی راه میرفت . با خودم گفتم عجب خرفتیه ! این همه تکنولوژی به کار بردن تا اون به راحتی از روی پل رد شه اونوقت این بابا با این وضعش با بدبختی خودشو ساک و عصاشو از روی  گارد ریل رد میکنه تا از اتوبان به این شلوغی رد بشه. تو این فکر بودم که دیدم د بیا ! آقا عصای تاشوی سفید دستشه. مااااااااا ! کوره! چه جوری می خواد از این اتوبان رد شه؟ ماشینارو نیگا کردم . اقلا 70-80 تا سرعت داشتن ! کپ کردم. گفتم الانه که کار دست خودش بده. گفتم داد بزنم بگم بیا از رو پل برو . یه نیگا کردم دیدم دور و برم رو پل پر از آدمه . بی خیال شدم . گفتم برم پایین بهش بگم ... همینجوری در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که دیدم آقا از گارد ریل رد شد. با یه دستش عصاشو گرفت جلو و با اون دستشم ساکو گرفت بالا . مثل آدمایی که تو خواب راه میرن سرشو گرفته بود رو به آسمون و دستاشم جلوش با سرعت خیلی کم راه میرفت. عین خیالشم نبود. منو میگی همینطوری آچمس مونده بودم که الان یه صحنه ی تصادف دلخراش میبینم و بعدش عذاب وجدان می گیرم که چرا هیچ کاری نکردم. تو این مدت از لاین یک رد شد. رد شدنش از لاین دوم هم به کندی گذشت . ماشینها انصافا بد میومدن . ضربان قلبم رفته بود بالای دویست. پیر مرد همونطور بی خیال لاین سوم رو هم رد کرد. با آرامش و البته زحمت خودشو ساک و عصاشو از گارد وسط اتوبان رد کرد و دوباره شروع شد . نفسم حبس شده بود. اتوبان خیلی شلوغ بود ولی این بنده خدا از هر لاینی که رد میشد اصلا انگار مسیرشو بسته باشن هیچ ماشینی مسیرش با مسیر پیرمرد یکی نمیشد. جل الخالق! کف بر شده بودم .انگار تمام ماشینها رو تنظیم کردن که با هر سرعتی میخوان برن ولی تو اون لحظه ای که پیرمرد از مسیر اونا رد میشه اونجا نباشن. کم کم پیر مرد برام خیلی با ابهت جلوه کرد .نا خود آگاه یاد عبور حضرت موسی از وسط دریا افتادم. مخصوصا با اون عصایی که دستش بود. و چهره ی آرامی که با چشم بسته داشت آسمونو نگاه می کرد. صدای ماشینارو نمیشنیدم . شلوغی اتوبانو نمیدیدم . تو کف پیرمرد روشن دل بودم که از اتوبان رد شده بود و داشت به مسیرش ادامه می داد . مطمئنم بی هیچ نگرانی تا هر جا دلش می خواست می تونست بره ....

 

تو با خدای خود انداز کار  و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی ..........خدا بکند

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد