گفتنم و نوشتنم ٬ هیچ برای تو ندارد ؛ که تو خود بر آشکار و نهانم دانایی .
خلق را سلام می دهم که قولی است از رحمت تو . تو را سلام دادن چه معنا دارد ؟
با این حال می خواهم بنویسم . نامه ای به تو به رسم تجربه ای جدید.
بنویسم تا شاید آنچه از تو در ناخودآگاه دارم را دریابم. تا شاید جضور تو را بیشتر حس کنم . تا تمرین کنم این را که مخاطب تویی؛ که مقصود تویی ٬ کعبه و بتخانه بهانه .
خدایا ! فرمودی : ¤ بخوانید مرا تا جوابتان دهم ! ¤ بزرگواریت را شکر ! چگونه بخوانمت ؟! تو کجا و من کجا ...! آیا جز این است که بهانه ای می خواهی برای تجلی ؟ خداوندا تو همیشه حاضری . در همه جا ! عجبا که من در این همه جا ٬ کجایم که غافلم از تو ؟ خدایا اگر تو را رها کنم مرا رها نمی کنی . چه می گویم ؟ چه را رها کنم ؟ وجود مطلق را ؟
خدایا می بینم که این نامه ایست از جانب تو به من !
می بینم که هنوز نخوانده ٬ جواب می دهی . که هم قصه نا نموده دانی هم نامه نانوشته خوانی !
خدایا امشب شبی است بزرگ. شبی که مولود کعبه ات از سجده ی سحرگاه به ذکر « فزت و رب الکعبه » سر بلند می کند !
خدایا سال پیش همچو زمانی بود که خودت از زبان من از خودت سفر کربلا خواستی . و خودت به کرم و بزرگیت بهتر از آن ٬ زیارت حرمت را روزیم کردی. و چه صفایی داشت الحق ! در شجره لبیک گفتم دعوتت را. لبیکی که گویی هزاران سال در راه بوده تا بر زبان من جاری شود وآنگاه شنیدم لبیک کائنات را ! و کعبه. اینجا هویت زمین است. آغاز بشریت . معبد عشق . روشنی تاریخ . آغاز دنیا . پایان دنیا !
خدایا به تو پناه می آورم از شر آفریدگانت . از علوم دست از حقیقت کوتاه . از کتاب ها و سخنانی که تهی اند . از حرف هایی که نه ارزش گفتن را دارند و نه ارزش شنیدن را .
پروردگارا ! نمی دانم دنیایی که خلق کرده ای چقدر از ظرفیت اشباعش از پلیدی باقی مانده است؟ خدایا مگذار خواب هایم به خشنودی شیطان تعبیر شود. چشم به راه ولیت نشسته ایم . مپسند که پیر و ناتوان از او استقبال کنیم.