خانه عناوین مطالب تماس با من

آرزوهای دست یافتنی

آرزوهای دست یافتنی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • نفس نفس
  • خلوت
  • ماموریت
  • به نام پدر
  • آخرین روز سال 91
  • هجرت
  • بی همدلی
  • صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن ...
  • تنهایی
  • فیسبوک
  • برف
  • پاییز
  • همه چی آرومه
  • خواب آشفته
  • ذهن آشفته

بایگانی

  • اردیبهشت 1395 1
  • فروردین 1395 1
  • آبان 1392 1
  • خرداد 1392 1
  • اردیبهشت 1392 1
  • خرداد 1391 1
  • مهر 1390 1
  • مرداد 1390 2
  • خرداد 1390 1
  • دی 1389 1
  • آبان 1389 2
  • مرداد 1389 3
  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 1
  • بهمن 1388 2
  • آذر 1388 1
  • آبان 1388 1
  • شهریور 1388 1
  • تیر 1388 2
  • خرداد 1388 3
  • اردیبهشت 1388 1
  • اسفند 1387 1
  • تیر 1387 3
  • اردیبهشت 1387 1
  • آذر 1386 1
  • آبان 1386 1
  • مرداد 1386 2
  • تیر 1386 1
  • دی 1385 1
  • آبان 1385 2
  • مرداد 1385 1
  • خرداد 1385 1
  • اردیبهشت 1385 1
  • فروردین 1385 2
  • اسفند 1384 2
  • بهمن 1384 1
  • دی 1384 1
  • آذر 1384 2
  • آبان 1384 4
  • اردیبهشت 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • بهمن 1383 2

آمار : 20414 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • نفس نفس یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1395 03:28
    ساعت ۳:۱۵ بعد از نیمه شب، اتاق ICU بخش پیوند کلیه، بیمارستان بقیت الله. باد تو طبقه ی دهم شدید تر از سطح زمین میوزه انگار. تا لای پنجره رو باز میکنم که هوا عوض شه، شدت باد کامل بازش میکنه و بیماری که تختش کنار پنجره ست رو ناراحت میکنه. پس مجبورم با گرما و سکون هوا کنار بیام. چشم الکتریکی شیر روشویی خرابه و مدام جریان...
  • خلوت جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1395 01:35
    ساعت یک و نیم شبه. داشتیم شهرزاد نگاه می کردیم که نجمه خوابش برد. خوابم نمیاد. تنهام. خلوت. خیلی وقته خلوت نبودم. هوا عالیه، عالی! بدون دلیل شادم تو این هوا. الان ولی دلم گرفته. احسان قصد کرده بود که یه پیاده روی تنهایی تو تعطیلات نوروز داشته باشه. می گفت من یکسال و نیم تنها زندگی کردم. از وقتی اومدم ایران یک لحظه...
  • ماموریت دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 13:01
    خدا یکی از فرشته هاش رو صدا کرد. فرشته وارد اتاق خدا شد. خدا حکم ماموریت رو به فرشته داد. طبق این حکم فرشته می بایست با حکم ماموریت و اوراق هویت زمینی که در اختیارش قرار داده بودند، عازم زمین میشد. ... رابطین ما در زمین از تو استقبال می کنند و مقدمات ماموریت رو برات فراهم می کنند. دوره ی آموزش استفاده از ابزار و...
  • به نام پدر چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 20:35
    من باز مانده ی پسر نوح در گذشت اعصار و قرونم که هنوز غرق می شوم و چشم به راه پدری هستم که خداوار بهایم را جفت جفت در کشتیش جا می دهد و مرا به طوفان می سپارد. من باز مانده ی پسر ابراهیمم آنگاه که به بهانه ی خنجر خدا لحظاتی خود را به خیال پشت گرمی پدر سپرد. من باز مانده ی پسر مریمم که صلیب بر دوش تا ابد در پی پدرم. من...
  • آخرین روز سال 91 یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 16:41
    ساعت 14:09 بعد از ظهر دکل حفاری Oriental 1 بیست دقیقه مونده تا تحویل سال، اولین باریه که سال تحویل رو دریام. فکر می کردم هنوز وقت دارم و می خواستم کلی چیز بنویسم ولی ترجیح می دم سال تحویل رو با بقیه تو TV Room باشم. بعدش هم اگه بشه به نجمه و مامان بابا زنگ بزنم برای تبریک سال نو. با اینکه از خونه دورم حالم خوبه. احساس...
  • هجرت دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 03:20
    انَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا﴿97﴾ إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء...
  • بی همدلی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 16:19
    همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است ای بسا هندو و ترک هم زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان محرمی خود دیگر است همدلی از همزبانی خوش تر است
  • صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن ... چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 08:57
    خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
  • تنهایی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 15:28
    تنهایی خیلی بده خیلی آدمو اذیت می کنه یکی از بزرگترین بدیهاش وقتیه که میری حموم! وقت سرتو می شوری و میای لیف بزنی می بینی صابون تو حموم نیست. هیچ کس هم نیست که برات بیاره!
  • فیسبوک جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 01:29
    نصف شبه همه بچه های فیس بوک هم رفتن خوابیدن مسنجرمو بالا میارم خدا آنلاینه اینویزیبل میشم و برمیگردم تو فیس بوک
  • برف یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 16:26
    بالاخره برف اومد. و من فهمیدم که نیستم. کجا جا موندم ؟ حسم اصلا حس قدیمای برفیم نیست. نیستم. جا موندم. گم شدم. خدایا! منو بیار...
  • پاییز سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 16:12
    پاییز فصل تنهاییه حس پاییزم عین حس یه برگ خشکیده تنهاس در حال سقوط آزاد
  • همه چی آرومه سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 14:04
    زندگی آروم شده کارها داره جمعبندی میشه تکلیف فوران مشخص شد پروژه لارس تموم شد حسابای آکام و دیپسی داره بسته میشه. سفر دبی برنامه ریزی شده بود پس خوب بود. با نجمه خیلی خوب بودیم و موندیم هنوزم آتیش ماجرای دخترخاله پسرخاله فعلا سرد شده تو شرکت تنهام خلصه گشنگی گرفتتم. و خلصه بی پولی همه چیش خوبه غیر بدهکاری به خلق الله...
  • خواب آشفته سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 19:04
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دلم گرفته، خسته شدم از فکرکردن. ذهنم مدام داره کار می کنه. همه ش استرس دارم. تو خواب تو بیداری، وسواس این که راه درست زندگی کردن کدومه داره دیوونه م می کنه. احساس می کنم خیلی وسواسی شدم. تو همه چیز. دوباره پلکم شروع کرده به زدن.ذهنم میذاره درست اون لحظه ی آخر که می...
  • ذهن آشفته سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 19:01
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 انقدر ذهنم مغشوشه که شاید تنها راهی که بتونم رد افکارمو پی بگیرم و بتونم مسیرشو دنبال کنم نوشتن باشه. دوباره مثل قدیما افتادم تو یه برزخی که احتمالا باید یه فصل جدید از زندگیم بعد از اون شروع بشه. شاید مهمترین جرقه ای که به این برزخ رسمیت بخشید حضور کاظم بود. آخ که...
  • سانتیا سالگا شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 23:37
    بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم . می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است . می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم ! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
  • شمال سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 13:36
    یعنی واقعا ممکنه ما امروز جاده رو ببینیم؟
  • فال امروز صبح چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 12:47
    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که...
  • گمگشته دیار محبت پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 18:14
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اولین نمایشگاه بین المللی نفت و گاز بوشهر غرفه مشترک سیوان و دیپسی طبق معمول خسته م. مهم نیست بقیه چی فکر کنن یا چی بگن ، خسته م ! خسته ! از خیلی چیزا، که سر جاشون نیستن . از خیلی چیزا که مطابق میل من نیستن، و می ترسم از اینکه هیچ وقت مطابق میلم نشن. واقعا تکلیف...
  • آرکتایپ ۱ پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 13:34
    امروز یه زئوس شدید زدم به یه هرمس . تازه یکم آرس هم قاطیش کردم. البته نه از نوع دعوای فیزیکی .الان دلم داره واسه اش می سوزه ولی نباید احساساتی عمل کنم. پیشبینی هرمس تو کارگاه مردشناسی درست از آب در اومد. سریع رفت رو موضع ضعف. البته باز هم همون تهدید همیشگیشو کرد که می رم. منم طوری برخورد کردم که نه راه رفتنش بسته شه...
  • کودک- بالغ - والد (۱) یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 12:08
    تجربه ی بی نظیری بود! بالغم داشت کودک ۵ ساله م رو تماشا می کرد. والدم هم جای خودشو داده بود به نجمه! چقدر لذت بخشه واسه یه ترقه که بالای درخت مونده گریه کنی... پی نوشت: هوس کردم دوباره فیلم آتش بس رو تماشا کنم!
  • روزمره ۲ پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 01:12
    امروز نجمه ۲۲ سالش شد. دیشب با پسرخاله و دخترخاله رفتیم شمعدون بعدشم پیاده روی پردیسان. خوش گذشت! شب خوبی بود. امشب تلافی دیشبو درآوردم! بازم سر رفتم و به قول نجمه بمبارون راه انداختم. من خنگو بگو که دارم به پسرخاله مشاوره میدم! خودم بیشتر از همه تو کار خودم موندم! خلاصه الانم مثل پست قبلی من تو هالم و نجمه دراز کشیده...
  • روزمره ۱ دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 17:58
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به نام خد بعضی شعرا هستن که بصورت پریودیک زبون حال من میشن. از این جمله یکیش که الان مدتیه دوباره زبون حالم شده این شعر خوشگل مولاناست: زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های وهوی و نعره ی مستانم آرزوست...
  • من و سعید حدادیان شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 16:33
    دارم مناجات حضرت علی رو با صدای سعید حدادیان گوش میدم. صدای خیلی گرمی داره ولی دو تا چیز نمی ذاره با این مناجات ارتباط بر قرار کنم. یکیش حدادیانه اونیکیشم خودمم. می خواستم کلی چیز بنویسم ولی سلمان زنگ زد گفت بیا بریم استخر. منم میخوام برم. فعلا...
  • ایران چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 16:23
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 29 خرداد 88 فرودگاه کیش ساعت 22:20 هواپیما تاخیر داره. عیب نداره! ولی اینکه هیشکی نمی گه چقدر و چرا و تا کی اعصاب همه ی مسافرارو خورد کرده. پرواز دوبی به اینجا یه دقیقه هم تاخیر نداشت. به فرودگاه کیش که رسیدیم همه فیلیپینیای بدبخت روسری و لباس گشاد تنشون کردن....
  • موج سبز جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1388 03:48
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 20Jun2009 دبی هتل الضیافه 2 ساعت 2:40 نصف شب به وقت محلی نشستیم با نیکنام داریم تو FaceBook ، پوکر بازی می کنیم. این در حالیه که تو مملکت کلا FaceBook ، فیلتر شده. اینجا با تاریخ میلادی کار میکنن و نمی دونم الان چندم خرداده. فقط می دونم جمعه که تو کیش به میرحسین...
  • فال کاری دوشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1388 10:13
    مصطفی سهرابی گفت بیا وایسا مدیر بخش ROV آکام. فال حافظ گرفتم، این اومد: چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد
  • DP II جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 15:51
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 31/2/88 کشتی آکام TV Room نجمه گفته بنویسم برام خوبه! یادم نیست گفت چرا؟ حالشم ندارم فکر کنم، ولی حتما یه دلیلی داشته که بهم گفته دیگه.... پس می نویسم! دوباره تو کشتی ام! تو ماه گذشته سومین باریه که اومدم عسلویه. غیر از سفر اول اون هم دو، سه روز اول بقیه ش بیخود...
  • DP سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 12:56
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 عسلویه- اسکله پارس-کشتی آکام- آفلاین روم 15/2/88 ساعت 0:35 بامداد تا اومدم خاطره بنویسم یاد کاپتان نمو تو جزیره اسرار آمیز ژول ورن افتادم. اینجا به نیما می گن کاپتان نمو! امروز تست کالیبراسیون بو تراستر و استرن تراستر رو انجام دادیم. نتیجه بدتر از اونی بود که...
  • نمیدونم چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 13:15
    یکشنبه 28 اسفند ماه سال 1384 سفر دارم میرم سفر . سفری که باید در انتهاش یه تصمیم بگیرم. تصمیمی که آغاز یه سفره. سفر از عقل به عشق. دقیقا ۳ سال گذشته! دارم میرم سفر. سفری با عشقم... چی بنویسم دیگه؟ وقتی حرف زدنم تعطیل شده دیگه نوشتن .... میبینی؟ حتی جمله م رو نتونستم تموم کنم! دلم واسه خدا تنگ شده! دلم واسه گریه تنگ...
  • 61
  • صفحه 1
  • 2
  • 3