نفس نفس

ساعت ۳:۱۵ بعد از نیمه شب، اتاق ICU بخش پیوند کلیه، بیمارستان بقیت الله.

باد تو طبقه ی دهم شدید تر از سطح زمین میوزه انگار. تا لای پنجره رو باز میکنم که هوا عوض شه، شدت باد کامل بازش میکنه و بیماری که تختش کنار پنجره ست رو ناراحت میکنه. پس مجبورم با گرما و سکون هوا کنار بیام.

چشم الکتریکی شیر روشویی خرابه و مدام جریان آب رو قطع و وصل میکنه. کنار دوشاخه ش که به پریز برق وصله هم نوشته شده بیرون نکشید! ولی من چند دقیقه پیش کشیدمش بیرون!

رو صندلی تخت شوی همراه بیمار دراز کشیدم. یکی دوتا چرت کوتاه زدم، ولی خوابم نبرده. تا میاد چشمم گرم شه، دستگاه همون بیمار کنار پنجره شروع میکنه به باد کردن بازوبند سنجش فشار خون.

از بیخوابی از خودم و بابا که کنارم رو تخت آروم خوابیده، سلفی میگیرم. سطح اکسیژن خونش نود و پنجه، لوله ی اکسیژن با جریان خیلی ملایم تو بینیشه. صدای نفس کشیدنش رو میشنوم. ریتم نفسمو با نفسش یکی میکنم. زنده بودنش رو حس میکنم‌ .

هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات.

پس در هر نفس دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب!

خدایا بابت تک تک نفسهای بابا ممنون!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد